حضرت رضا(ع) فرمود: پدرم از پدرش جعفر بن محمّد و آن حضرت از پدر خود از جدّ بزرگوار خویش(ع) نقل فرمود که:
حضرت على(ع) فرمود: تصمیم به ازدواج گرفتم، ولى جرأت نمى کردم، این مطلب را به حضرت رسول(ص) عرض کنم و مدتى این موضوع شب و روز در فکرم بود تا اینکه روزى بر حضرت رسول(ص) وارد شدم و آن حضرت فرمودند: اى علی!
عرض کردم: بفرمایید اى رسول خدا!
فرمود: آیا میل و رغبتى به ازدواج دارى؟
عرض کردم: رسول خدا خود داناتر است -و گمان بردم حضرت یکى از زنان قریش را به عقد من درآورند- و من از اینکه فرصت ازدواج با فاطمه را از دست دهم، نگران بودم و متوجّه نشدم که چه شد که حضرت مرا صدا زدند و در خانه ام سلمه به خدمتشان رسیدم.
وقتى به من نگاه کردند، چهره شان درخشید، تبسّمى فرموده به گونه اى که سفیدى دندان هایشان را که مى درخشید دیدم، حضرت به من فرمودند: اى على! مژده! چرا که خداوند مسأله ازدواج تو را که فکر مرا مشغول کرده بود، خود به عهده گرفت.
گفتم: قضیه چیست یا رسول اللّٰه!؟
حضرت فرمودند: جبرئیل با سنبل و قرنفل بهشتى نزد من آمد و آن ها را به من داد، من آن دو را گرفتم و بوییدم و گفتم: اى جبرئیل! این سنبل و قرنفل را به چه مناسبت آورده اى؟
او گفت: خداوند تبارک و تعالى ملائکه ساکن بهشت و نیز سایر ساکنین آن را امر فرموده که تمام بهشت ها را با تمام درخت ها و رودخانه ها و میوه ها و قصرهایش آذین بندند و به بادهاى بهشتى دستور داده تا با بوى انواع عطر بوزند و حورالعین را به خواندن سوره هاى «طه»، «طس»، «شورى» و سوره هایى که با «طسم» شروع مى شود امر فرمود و به یک منادى دستور داد که چنین جار بزند:
اى ملائکه من و اى ساکنین بهشت من! شاهد باشید که فاطمه دختر محمّد را به عقد على بن ابى طالب در آوردم و به این کار راضى و خشنودم، این دو از یک دیگرند.
سپس خداوند تبارک و تعالى به ملکى از ملائکه بهشت به نام راحیل - که در بلاغت هیچ یک از ملائکه به پاى او نمى رسند- امر فرمود که خطبه بخواند، او نیز خطبه اى خواند که اهل آسمان و زمین چنین خطبه اى نیاورده بودند، سپس به یک منادى دستور داد تا چنین جار بزند:
اى ملائکه من و اى ساکنین بهشت من! به على بن ابى طالب حبیب محمّد و فاطمه دختر محمّد تبریک بگویید، چه اینکه من براى آنان خیر و برکت قرار دادم.
راحیل گفت: برکت تو بر آن دو بیشتر از آنچه ما در بهشت و منزلت براى آنان مشاهده کردیم نیست؟
خداوند فرمود: اى راحیل! از جمله برکت من بر آن دو این است که آنان را بر محبّت خودم، با هم همراه مى کنم و حجّت خود بر مردم قرارشان مى دهم و قسم به عزّت و جلالم که از آن دو، نسل و فرزندانى به وجود خواهم آورد که در زمین گنجینه داران و معادن حکمت خود قرارشان خواهم داد، بعد از پیامبران، آنان را حجّت بر مردم قرار مى دهم.
پس مژده بده اى علىّ! که من نیز، همچون خداى رحمان، دخترم فاطمه را به ازدواج تو درآوردم و آنچه را که خداوند براى او پسندید، من نیز پسندیدم.
حال دست همسر خود را بگیر که تو از من نسبت به او سزاوارترى، جبرئیل به من خبر داد که بهشت و اهل آن، مشتاق شما دو نفرند و اگر خداوند تبارک و تعالى نمى خواست از نسل شما حجّتى بر خلق برگزیند، خواسته بهشت و اهل بهشت را در مورد شما دو نفر اجابت مى فرمود، پس تو چه خوب برادر و چه خوب داماد و چه خوب همدمى هستى و رضایت خدا براى تو کافى است و از رضایت هر کس دیگر بهتر است.
حضرت على(ع) گفت: «رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَ »؛ پروردگارا! مرا بر آن دار که شکر نعمتى که به من دادى، به جاى آرم، حضرت رسول(ص) نیز آمین گفتند.
منبع: عیون اخبار الرضا(ع)