فرزند امام موسی کاظم علیه السّلام هر یک دارای فضایلی هستند ولیکن حضرت امامزاده حمزه علیه السّلام دارای فضایلی ممتاز و جلالت قدر و عظمت شأن است . در این که او مردی عالم ، فاضل ، متّقی ، محدّث و ثقه بوده ، کسی تردید ندارد و درباره تاریخ وفات ، یا شهادت و نیز خصوصیات دیگر زندگی آن بزرگوار ، به مطلب و مدرک معتبری برخورد نکرده ایم و میان علما و موّرخان در این مورد اختلاف فراوانی وجود دارد .
نسب شریف
پدر بزرگوار امام زاده حمزه علیه السّلام ، امام موسی کاظم علیه السّلام ، هفتمین امام شیعیان است . حضرت امام موسی کاظم علیه السّلام در روز یکشنبه هفتم ماه صفر الخیر سال 128 ه.ق در ابواء ( محلی بین مکه و مدینه ) از مادری به نام حمیده بربریه با اندلسیه ، که به فرموده پدر بزرگوارش امام جعفر صادق علیه السّلام زنی پاک و منزه از هر پلیدی بود ، متولد شد . آن حضرت در بیستم شوال سال 179 ه.ق به دستور هارون الرشید ، پنجمین خلیفه عباسی ، در حال نماز در مسجد النبّی علیه السّلام دستگیر و روانه زندان گشت و سرانجام در روز جمعه بیست و چهارم یا بیست و پنجم ماه رجب سال 183 ه.ق توسط سندی بن شاهک یهودی در سن 55 سالگی به شهادت رسید ودر قبرستان قریش در غرب بغداد ، که بعدها به شهر « کاظمین » شهرت یافت مدفون گردید.
مادر امامزاده حمزه علیه السّلام بنا بر قول مؤلف کتاب منتخب التواریخ ، امّ احمد بود که بنابر این حضرت امامزاده حمزه علیه السّلام برادر حضرت احمد بن موسی علیه السّلام ملقّب به شاه چراغ و محمّد عابد علیه السّلام می باشد .
درباره امّ احمد نوشته اند که وی از زنان محترمه و صالحه زمان خود بود ، و امام موسی کاظم علیه السّلام عنایتی خاص به او مبذول می داشت و مورد اعتماد و اطمینان امام هفتم بود، تا جایی که او را یکی از اوصیای خود به حساب آورده است .
زمانی که امام موسی بن جعفر علیه السّلام عازم بغداد بود ، ودایع امامت را به امّ احمد سپرده و فرمود : برای هیچ کس بازگو مکن ! هر گاه کسی آمد و آن را مطالبه کرد ، تحویل بده و بدان که من شهید شده ام و کسی این امانات را از تو بخواهد وصیّ و جانشین من است و اوست امام واجب الاطاعه که بر تو و همه لازم است از او اطاعت نمایند .
روزی که هارون الرشید ، حضرت امام موسی کاظم علیه السّلام را در بغداد شهید کرد ، امام رضا علیه السّلام نزد « امّ احمد » آمد و فرمود : اماناتی را که پدرم هنگام رفتن به شما سپرد بیاوردید ! امّ احمد پرسید : آیا پدرت امام موسی کاظم علیه السّلام به شهادت رسیدند ؟
امام رضا علیه السّلام فرمود : بلی . الان از دفن پدرم می آیم ، امانات را به من بسپار که منم خلیفه و جانشین پدرم امام موسی بن جعفر علیه السّلام و امام بر جن و انس .
امّ احمد ، با شنیدن این خبر شروع به گریه نمود و با صدای بلند شیون می کرد و بعد از تسکین یافتن ، امانات امام موسی کاظم علیه السّلام را تحویل امام رضا علیه السّلام داد و با امام رضا علیه السّلام به امامت بیعت نمود .
تاریخ تولد و وفات حمزة بن امام موسی علیه السّلام
از تاریخ تولد و وفات یا شهادت حضرت امامزاده حمزة بن موسی علیه السّلام اطلّاع دقیقی در دست نیست ، و در مصادر ترجمه او از این موضوع ذکری به میان نیامده و علما و مورخان تحقیقی در این خصوص انجام نداده اند . ما با بررسی و تحقیقات فراوان از کتب معتبره به این نتیجه رسیده ایم که وی حدوداً در سال 204 ه.ق وفات یافت یا به شهادت نایل شد ؛ چرا که اکثر علمای رجال و مورّخان تاریخ ورود ایشان به ایران و وفات آن حضرت را بین سالهای 201 الی 204 هجری ثبت نموده اند ، و با دلایلی می توان گفت که آن حضرت در سال 204 ه.ق به شهادت یا به مرگ طبیعی از دنیا رفته است .
علّامه سید محسن امین رحمة الله علیه در کتاب ارزشمند اعیان الشیعه به نقل از بحار الانوار می نویسد : « حمزة بن موسی علیه السّلام در خدمت برادرش امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام عازم خراسان بود ، و همواره در خدمت برادر بود و در رفع حوایج امام می کوشید . چون به سوسمر ( یکی از قرا که معلوم ننموده در کجا واقع است ) رسیدند . عده ای از عمّال مأمون بر آنان حمله کردند و او را کشتند و برادرش امام رضا علیه السّلام در باغی او را دفن کرد . »
این مطلب را مؤلفان کتاب های مشاهد العترة الطاهره و روضات الجنات و حیاة الامام موسی بن جعفر علیه السّلام هم نقل نموده اند ، که باید مجعول بودن آن را پذیرفت . اجمالاً باید گفت : هیچ یک از مورّخان همراه بودن امامزاده حمزه علیه السّلام با امام رضا علیه السّلام را در کتابشان ذکر ننموده اند . اما می توان گفت که چون حضرت امام رضا علیه السّلام در سال 201 ه.ق به جهت ولایت عهدی مامون از مدینه عازم خراسان بود ، لذا نامه ای به سادات و امامزادگان نوشت و از آنان خواست که به ایران مهاجرت نمایند ، لذا دسته دسته سادات از مدینه عازم ایران شدند که من جمله آنها حضرت فاطمه معصومه علیه السّلام و حضرت احمد بن موسی علیه السّلام معروف به شاه چراغ هستند که با کاروانی از سادات به ایران مهاجرت کردند .
از این رو ، به احتمال قوی چون حضرت امامزاده حمزه علیه السّلام با احمد بن موسی علیه السّلام برادر ابوینی بوده است . همراه برادر خود به دیدار امام رضا علیه السّلام شتافت ، ولی مورّخان اشتباهاً شهات حمزه علیه السّلام را ، در سفر به همراه امام رضا علیه السّلام دانسته اند در حالی که باید این گونه تصحیح گردد که حضرت حمزه در سفر به همراه احمد بن موسی علیه السّلام به شهادت رسید ؛ زیرا همین که رود کاروان شاهچراغ به گوش مأمون رسید ، اساس حکومت خود را در خطر دید ، لذا فوراً بعد از به شهادت رساندن امام رضا علیه السّلام دستور قتل عام سادات و امامزادگان علیه السّلام را به عمّال خود صادر کرد .
حضرت احمد بن موسی با برادر خود امامزاده حمزه و علاء الدین حسین علیه السّلام و دیگر سادات ، که قصد خراسان و دیدار امام رضا علیه السّلام را داشتند ، با سپاه قتلغ خان ، حاکم شیراز مواجه شدند ، و چون یاران احمد بن موسی علیه السّلام آمادگی برای نبرد نداشتند و بعضاً مجروح و زخمی شده بودند ، از معرکه گریخته و خود احمد بن موسی علیه السّلام هم با تفصیلی که بعداً بیان خواهد شد به شهادت نایل آمد .
در این میان ، می توان چنین ادّعا کرد که امامزاده حمزه علیه السّلام در این جهاد زخمی شده و به شهرری گریخت که در آنجا به دست عمّال مأمون شناسایی و به قتل رسید یا این که با همان زخم از دار دنیا رفت .
مؤید قول ما نکات زیر است :
1-در خبری که صاحب اعیان الشیعه و دیگر مورّخان نموده اند ، دلالت بر شهادت امامزاده حمزه علیه السّلام دارد ، و اگر بگوییم که آن« حضرت را ، هنگامی که با امام رضا علیه السّلام عازم مرو بود ، به شهادت رسانده اند ، معقول نمی باشد ؛ زیرا اولاً هیچ یک از مورّخان همراه بودن امامزاده حمزه علیه السّلام را با حضرت امام رضا علیه السّلام در کتبشان متذکّر نشده اند و ثانیاً بر فرض این که این مطلب صحیح باشد دشمنی شخصی یا دستوری از مأمون داشتند ، می بایست خود امام علیه السّلام را شهید می کردند ، نه شخصی که به عنوان خادم امام با وی بوده است لذا می توان همراه بودن امامزاده حمزه علیه السّلام را با برادر ابوینی خود شاهچراغ احمد بن موسی علیه السّلام ثابت کرد و داستان صاحب اعیان را مربوط به شاهچراغ دانست .
2-به اتفاق جمیع مورّخان ، ورود امامزادگان پس از دعوت امام رضا علیه السّلام و استقرار و جلوس آن حضرت بر کرسی ولایت عهدی صورت گرفته است ، و از طرفی ، ناقلین داستان کشته شدن امامزاده حمزه علیه السّلام ، تاریخ وفات یا شهادت ایشان را متّفقاً در سال های 201 الی 204 هجری می دانند ، بنابراین با وجود این که آخر داستان هم ، اشاره به دفن حضرت حمزه بن موسی علیه السّلام در یکی از باغ ها دارد ، و با توجه به این که حضرت عبد العظیم حسنی علیه السّلام به وجود قبر حضرت حمزه در ری اشاره کرده و روزها وارد باغی می شده و قبری را زیارت می نمود و می فرمود: هذا قبر خیر رجل من ولد موسی بن جعفر علیه السّلام ، پس می توان چنین استدلال نمود که آن حضرت با برادر خود شاهچراغ عازم ایران شد و بعد از مقاتله با سپاه قتلغ خان ، در حالی که زخمی گشته بود به ری متواری گشت و در این شهر به دست عمّال مأمون به شهادت رسید . اگر به کشته شدن آن حضرت در معیّت امام رضا قائل شویم با خبری که حضرت حمزه علیه السّلام را با حضرت معصومه علیه السّلام همراه می داند ، تعارض دارد . لذا چاره ای نیست که هر دو خبر را رد کرده و قول نگارنده را با دلایل مذکور قبول نماییم .
پس از آن که ثابت گردید حضرت امامزاده حمزه علیه السّلام بین سال های 203 یا 204 هجری به شهادت رسیده است ، این نکته نیز لازم است که چون شاهچراغ از حضرت امام رضا علیه السّلام از لحاظ سنی بزرگتر بوده ، و از طرفی تولد امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام به اتفاق موّرخان در سنه 148 ه.ق بود ، وجناب حمزه علیه السّلام هم برادر ابوینی شاهچراغ می باشد ، پس می توان احتمال داد که وی در سال 151 از هجرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم متولد شده و در سال 203 یا 204 ه.ق یعنی در سن 53 سالگی به شهادت رسیده است – والله العالم .
تعداد فرزندان امامزاده حمزه علیه السّلام و اعقاب آن حضرت
برای حمزه بن موسی علیه السّلام سه پسر به نام های ، حمزة بن حمزه ، قاسم بن حمزه و علی بن حمزه ثبت نموده اند . علی بن حمزه بدون فرزند از دنیا رفت و در شیراز در باب اسطخر مدفون گردید و قبرش مزار مردم و دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت علیه السّلام می باشد . لذا اعقاب حمزة بن موسی علیه السّلام که دربلاد عجم بسیارند از نسل قاسم و حمزه می باشند .
امام حمزة بن حمزه مادرش امّ ولد بود و خود او در خراسان پیشوا و مقدم بود . از او نوادگان اندکی باقی مانده است که بعضی از آنها در بلخ می باشند و اعقاب او از یک فرزندش به نام علی بن حمزة بن حمزه است .
در همین رابطه مؤلف کتاب سراج الانساب می نویسد که ، نسل حمزة بن حمزه به غایت اندک است و حقیقت حال اولاد او چنان که باید معلوم نیست .
اما قاسم بن حمزه که مادر او هم امّ ولد بود . او را قاسم اعرابی می نامیدند و نسلش از محمّد اعرابی است .
از محمد اعرابی بنا به نقل از فخر رازی شش فرزند به جا ماند که عبارتند از :
1-احمدابوعلی الاسود ، که نقیب طوس بود .2-عبد الله ابو محمد جرجانی ، ملّقب به ابی زینب . 3- موسی ، که اعقابش در طبرستان هستند . 4- قاسم اعقابش در هرات می باشند . 5- عباس سیاه ، که در طبرستان می زیست . 6- علی ، که در هرات زندگی می کرد .
مرحوم علّامه نسابه عباس فیض رحمة الله در کتاب بدر فروزان می فرماید : اعقاب قاسم بن حمزه تنها از سه فرزندش به نام های محمّد ، علی و احمد می باشد .
به هر حال نسل احمد بن محمد الاعرابی بن قاسم بن حمزه ، از چند پسر است که من جمله ایشان ، ابو محمّد اسماعیل ، جدّ شاهان صفوی می باشد .
از این رو مرحوم شیخ عباس قمی رحمة الله در کتاب منتهی الامال نسب شاهان صفویه موسویه را این گونه ذکر می کند : « همانا سلاطین صفویه قریب به دویست و سی سال سلطنت کردند و ترویج دین و مذهب شیعه جعفری نمودند . اول ایشان شاه اسماعیل اول بود ، و هو ابن السلطان حیدر بن السلطان شیخ جنید مقتول بن السلطان شیخ ابراهیم بن خواجه علی مشهور به سیاه پوش است که در سنه هشتصد و سی و سه در بیت المقدس وفات کرد و مزارش معروف شد به مزار شیخ العجم و هو ابن شیخ صدر الدین موسی بن قطب الاقطاب برهان الاصفیاء الکاملین شیخ صفی الدین ابوالفتح اسحق اردبیلی که سلاطین صفویه را به سبب انتسابشان به او ، صفویه گفتند . وی در سنه هفتصد و سی وپنج در اردبیل وفات یافت و در آنجا به خاک سپرده شد و در کنار وی جماعتی از اولاد و احفاد او مانند شیخ صدر الدّین و پسرش شیخ جنید و سلزان حیدر و شاه اسماعیل و شاه محمد خدا بنده و شاه عباس اول و اسماعیل میرزا و غیر ایشان دفن شدند . وهو ابن سید امین الدین جبرئیل ابن سید محمد صلاح الدین سید قطب الدین ابن صلاح الدین رشید بن سید محمد الحافظ بن سید عوض شاه الخواص این سید فیروز شاه زرین کلاه ابن سید نور الدین محمد بن سید شرف شاه بن سید تاج الدین حسین بن سید صدر الدین محمد بن سیدمجد الدین ابراهیم بن جعفر بن محمد بن اسماعیل بن ناصر الدین محمد بن شاه فخر الدین احمد بن ابو محمد اسماعیل بن سید محمد الاعرابی ابن ابو محمد قاسم بن حمزه ین الامام موسی الکاظم علیه السّلام می باشد .
از جمله نوادگان محمد بن قاسم الاعرابی بن حمزه ، ابوجعفر محمد بن موسی بن محمد بن القاسم بن حمزه بن امام موسی کاظم علیه السّلام است که در خدمت پادشاهان ساسانی به سر می برد و با وزرای آنها معاشرت داشت .
ذکر دو کرامت از امامزاده حمزه علیه السّلام
کرامت 1
فرزندان حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام هر یک دارای فضایلی می باشند ولیکن حضرت حمزه علیه السّلام دارای فضایلی ممتاز و جلالت قدر و عظمت شان است ، لذا هزاران مشتاق و علاقه مند به خاندان عصمت و طهارت علیه السّلام با دلی مالامال از محبت وافر ، حاجات مشروعه خود را به محضر مبارک ایشان برده و مطلوب خود را از حضرتش دریافت داشته اند و ارادتشان نسبت به این خاندان جود و کرم مضاعف شده و ذکر و نقل معجزات و کرامات این سیّد عظیم الشان و امامزاده واجب التعظیم نقل مجالس و محافل دینی و مذهبی و اخلاقی شده است .
در تاریخ ایران از میان پادشاهانی که برعلیه دیانت و مظاهر اسلام قد برافراشته اند ، نام رضا خان قلدر میر پنج ، فراموش ناشدنی است . به ویژه آن که او در اعمال کینه توزانه خمود بر ضدحجاب و روحانیت ؛ خفقان دهشتناکی را حاکم نموده بود .
این ماجرا در اوج شقاوت آغاز شده است :
یک صندوق منبّت کاری شده برای قرار دادن بر روی مرقد مطهّر امامزاده حمزة بن موسی علیه السّلام ساخته و آماده نصب شده بود . در این حین ، یکی از خادمان تصمیم گرفت نامه ای بنویسد و در آن وضعیت و موقعیت زمان خود را تشریح کند . او در این نامه ، ابتدا نام و مشخصات خود را نوشت و این که در چه تاریخی و در زمان حکومت چه کسی آن را نگاشته است . و سپس ظلم رضاخان و کینه ورزی های آن خبیث را علیه دین و پرده دری اعتقادات مذهبی مردم شرح داد.
او در یک فرصت مناسب ، این نامه را در آخرین مرحله نصب صندوق ، میان صندوق و سنگ مرقد قرار داد، تاشاید پس از گذشت قرن ها ، اگر تعمیر و یا تعویضی برای آن صندوق صورت گرفت ، آیندگان با خواندن این نامه به یک سند تاریخی و شاهد عینی از ظلم دوران رضاخان دست یابند و از آن مطلّع شوند ...
اما دست بر قضا ، این مدت بیش از چهل سال طول نکشید و در سال 1350 یکی از مؤمنان بانی ساخت صندوق خاتم شد تا به جای صندوق منبّت قبلی در مرقد مطهّر حضرت حمزة بن موسی علیه السّلام نصب شود .
خبر که به گوش آن خادم – یعنی نویسنده نامه چهل سال قبل – رسید وحشت و اضطراب تمام وجودش را فرا گرفت . خدایا چه خواهدشد ! برداشتن صندوق همان و عیان شدن نامه همان ، آن هم در اوج قدرت محمدرضا پسر رضا خان قلدر .
در صدد چاره بر آمد ، اما راهی به جز توسل به جناب حمزه علیه السّلام نمی یابد .
آن شب فکری به ذهنش خطور می کند . او برای خود کفنی تدارک دیده بود، تا پس از مرگش از آن استفاده شود . به فکر افتاد برای حضور در مراسم تعویض صندوق ، همین کفن را بهانه کند .
شب موعود فرا رسید ، مسئولان وقت آستانه به همراه نماینده دولت و تنی چند از مقامات ایستاده بودند تا شاهد تعویض صندوق باشند . در این میان خادم پیر نیز خود را به کنار صندوق رساند و به حاضرین گفت : « من کفنی دارم که آروز دارم آن را با غبار روی سنگ مرقد متبرّک کنم . منت بگذارید و اجازه بدهید به آرزوی خود برسم . »
مسئولان آستانه که برای این خادم احترام خاصی قائل بودند ، با خواسته او موافقت می کنند . هنگامی که صندوق برداشته می شود ، او کفن را بر روی سنگ می اندازد و غبار ها را درون کفن جمع می کند . آسوده خیال از این که نامه نیز در بین غبار هاست .
بلافاصله از حرم خارج شده و در گوشه امنی کفن را می تکاند . به اندازه یک مشت غبار که در این چهل سال زیر صندوق جمع شده است روی زمین می ریزد ، اما از کاغذ خبری نیست . بار دیگر تشویش و نگرانی به جانش می افتد . خدایا در این چهل سال که صندوق از جایش تکان نخورده است ، بنابراین فقط یک احتمال باقی می ماند و آن هم سهل انگاری در جمع کردن غبار ، حتما نامه درون حرم افتاده است !
حرم هم قرق و درها بسته ، بهانه ای هم برای برگشتن به داخل نیست . اینک که دیگر خود را برای عواقب بعدی آماده کرده بود ، رنگ پریده و مضطرب کنار حوض امامزاده حمزه علیه السّلام می نشیند تا آبی به صورت بریزد . در این هنگام صدایی از پشت سر توجه اش را جلب می کند . کسی می پرسد : « نامه را پیدا نکردی ؟ » بر می گردد . جوانی خوش رو و بلند قد را می بیند که متبسّم بالای سرش ایستاده است . پاسخ می دهد : آقا ، کدام نامه ؟ و بعد سکوت می کند .
همان جوان اضافه می کند : « نگران نباش آن نامه هیچ وقت پیدا نخواهد شد .» سخنان آن جوان بلند بالا ، که این گونه از ضمیر و مکنونات او مطلّع است ، خادم را به وحشت می اندازد ، به طوری که با عجله از صحن بیرون می آید . در کوچه قدم هایش را تند تر بر می دارد ، اما چند لحظه بعد پیش خود می اندیشد این جوان که داخل حرم نبود ، و قبل از این هم ایشان را ندیده بودم ، پس از کجا راز مرا می دانست .
این سوالات اورا دوباره به داخل صحن می کشاند اما از جوان خوش رو و بلند قامت هیچ اثری نبود .
خادم در حالی که باران اشک صورتش را می شست ، چشمان درخشانش را بر گنبد فیروزه ای حضرت حمزة بن موسی علیه السّلام دوخت و گفت : السلام علیک یابن رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم .
کرامت 2
در سال های گذشته ، موضوعی تا مدت ها در شهرری نقل محافل بود و امروز نیز اگر بپرسید : چه کسی کاشی کاری مناره های حرم سید الکریم علیه السّلام را انجام داده است ، پاسخ می دهند : « همان که از ایوان امامزاده علیه السّلام افتاد ، دنبه گوسفندش ترکید . »
حال ببینیم که این ماجرا چه بوده است :
در آن زمانها ، ایّام محرم که فرا می رسید ، در صحن حضرت حمزة بن موسی علیه السّلام هر روز مراسم تعزیه خوانی برقرار می شد .
آن روز موضوع تعزیه مربوط به قربانی کردن حضرت اسماعیل علیه السّلام به دست حضرت ابراهیم علیه السّلام بود . در این تعزیه این طور عمل می شد که وقتی تعزیه خوان به تلاش حضرت ابراهیم علیه السّلام برای قربانی کردن حضرت اسماعیل علیه السّلام می رسید و به اراده خداوند موفق به آن کار نمیشد ، در همین لحظه جعبه ای از بالای ایوان به طرف پایین می آمد که درون آن فردی که نقش جبرئیل را ایفا می کرد ، به همراه یک گوسفند قرار داشت .
گوسفند که به زمین می رسید ، کسی که نقش حضرت ابراهیم علیه السّلام را داشت آن را می گرفت و قربانی می کرد .
این جعبه به وسیله طنابی از بالای ایوان هدایت می شد .
آن روز در حالی که جمعیّت انبوهی به تماشای تعزیه نشسته بودند ، نوبت به لحظه ی پایین آمدن جعبه رسید . طبق معمول « استاد محمود کاشی کار » ، که نقش جبرئیل را داشت به همراه یک راس گوسفند درون جعبه قرار داشت .
جعبه هنوز فاصله چندانی از ایوان نگرفته بود که صدای جمعیّت و شیپور و طبل موجب رم کردن گوسفند شد و در اثر تکان های شدید بالاخره به واژگون شدن جعبه انجامید .
در این لحظات حساس ، معین البکاء ( مسئول تعزیه ) که مراقب این اوضاع بود ، در یک آن متوجه این واقعه می شود در همان حال با ذکر « یا پسر موسی بن جعفر علیه السّلام » متوسل به حضرت حمزة بن موسی علیه السّلام می گردد .
در آن جا بود که جمعیّت در عین ناباوری می بینند گوسفند به صورت چهار دست و پا در میان جمعیت می افتد و در پی آن استاد محمد کاشی کار نیز آنچنان دقیق بر روی دنبه گوسفند می افتد که دنبه گوسفند می ترکد. در این و اقعه با وجود« جمعیت فشرده و ارتفاع زیاد به هیچ یک از تماشاچیان و همچنین استاد محمود کاشی کار کوچک ترین آسیبی وارد نمی شود . استاد محمودکاشی کار همان کسی است که کاشی کاری مناره های حرم حضرت عبد العظیم علیه السّلام یادگار اوست .
کیفیت زیارت حضرت امامزاده حمزه بن موسی علیه السّلام
محدث قمی رحمة الله درباره زیارت وی می نویسد : « همان زیارتی را که برای حضرت عبدالعظیم علیه السّلام خوانده می شود ، برای امامزاده حمزه علیه السّلام هم می توان خواند منتهی با آوردن عبارت « السلام علیک یا ابا القاسم » به جای نام حضرت عبد العظیم علیه السّلام اسم امامزاده حمزه علیه السّلام آورده می شود و آنگاه به نیّت این امامزاده ، زیارت نامه را می توان قرائت نمود . »
بقعه و بارگاه امامزاده حمزه علیه السّلام
دقیقاً نمی توان معلوم کرد که از چه زمانی برای مرقد مطهّر امامزاده حمزه علیه السّلام ، گنبد و حرم و ضریح بنیان نموده اند ولی مسلم این است که حضرت عبد العظیم علیه السّلام در زمان اقامت خود در شهرری ، روزها به زیارت قبری که فعلاً در مقابل قبر اوست می آمد و می فرمود : « هذا قبر رجل من ولد موسی بن جعفر علیه السّلام ؛ این قبر مردی از فرزندان امام موسی بن جعفر علیه السّلام است . » اولین کسی که مکان این قبر منوّر را زیارت و معرفی نمود جناب سید الکریم حضرت عبد العظیم علیه السّلام بوده و بعدها اهالی متدّین و مشتاق به خاندان اهل بیت علیه السّلام به زیارت وی مشرف شدند ، تا این که اولین بار سلاطین صفویه که از اولاد او بوده اند ، در ایام سلطنت خود به آن قبر ، توجه جدی نمودند .
در همین رابطه ، مرحوم دکتر محمد تقی مصطفوی در کتاب آثار تاریخی طهران می نویسد :
« بقعه امامزاده حمزه علیه السّلام مشتمل بر حرمی به اندازه تقریبی و هئیت حرم حضرت عبد العظیم علیه السّلام است و همانند آن مزیّن به آیینه کاری و دارای ضریح نقره ای از اواسط دوره قاجاریه و صندوق چوبی تازه ساز می باشد . و ایوان بزرگ شرقی و مسجد بالای سر ( در جانب غربی آن ) در جنوب غربی آستانه حضرت عبد العظیم علیه السّلام واقع است که به نظر می رسد از ابنیه دوران شاه طهماسب صفوی باشد .»
زیارتنامه امامزاده حمزه علیه السّلام
بِسْمِ الله الرَّحْمِن الرَّحيم
اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ خاتَمِ الاَنْبِياءِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ وَلِیِّ الاَوْلِياءِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ بَتُولِ الْعَذراءِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ شافِعِ يَوْمِ الحِسابِ يَابْنَ الاَئِمَّةِ الاَطْيابِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ الطّاهِرينَ الاَنْجابِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ بابِ الحَوائِجِ يَابْنَ صاحِبِ الْمَقاماتِ وَ الْمَعارِجِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ النَّبَاءِ الْعَظيمِ يَابْنَ الْکاظِمِ الْکَظيمِ يا مَنْ زارَهُ سَيِّدُنا عَبْدُ العَظيمِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَخَا الرِّضَا الْغَريبِ يا حَبيبَ بْنَ الْحَبيبِ يا ذَاالنَّسَبِ الْحَسيبِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا سَيِّدی وَ مَوْلایَ يا حَمْزَةَ بْنَ موسَی الْکاظِمِ يَابْنَ الاَطْيابِ وَ الْاَعاظِمِ يا سُلالَةَ الْاَفاخِمِ يَابْنَ السّاداتِ المُکَرَّمينَ يَابْنَ الاَئِمَّةِ الْمُنْتَجَبينَ يَابْنَ آلِ طه وَ يس يَابْنَ وَلِیِّ اللهِ وَ يا اَخَ ولِیِّ اللهِ وَ يا عَمَّ وَلِیِّ اللهِ اَيُّهَا الشّافِعُ وَ ابْنَ الشّافِعِ اَشهَدُ اَنَّکَ ابْنُ الْاِمامِ وَاَخُ الْاِمامِ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ اَئِمَّةِ الْکِرامِ وَ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ وَ عَلی آبائِکَ الطّاهِرينَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.