امير المؤمنين (ع) هفتاد منقبت دارد كه هيچ كدام از امت با وى در آن شريك نيستند.
یکی ازاصحاب (مكحول) گويد: على (ع) فرمودند، حافظين اصحاب پيغمبر (ص) مي دانند كه در ميان آنها كسى نيست كه فضيلتى داشته باشد، جز آنكه من با او شريكم و بر او برترى دارم ولى من هفتاد منقبت دارم كه هيچ كدام از آنان را در او شركتى نيست. عرض كردم يا امير المؤمنين مرا از آنها آگاه كن فرمود:
1- يك چشم بهم زدن مشرك بخدا نبودم و لات و عزى را نپرستيدم.
2 - هرگز مى ننوشيدم.
3- در كودكى رسول خدا (ص) نگهدارى مرا از پدرم درخواست كرد و من از همان وقت با آن حضرت هم خوراك و دمخور و طرف صحبت بودم.
4- پيش از همه ايمان و اسلام آوردم.
5- رسول خدا به من فرمود اى على نسبت تو به من چون نسبت هرون است به موسى جز آنكه پس از من پيغمبرى نباشد.
6- من آخرين كسى بودم كه از رسول خدا (ص) جدا شدم و او را در قبرش گذاردم.
7- رسول خدا (ص) چون به غار ثور رفت مرا در جاى خود خوابانيد و با پتوى خود پوشانيد چون مشركان به خانه او آمدند گمان بردند من محمدم مرا از خواب بيدار كردند و گفتند رفيقت چه شد؟ گفتم دنبال كارى رفت. گفتند اگر گريخته بود اين على هم با او گريخته بود.
8- رسول خدا (ص) هزار در دانش بر من گشود كه از هر يك هزار باب گشوده مي شد و يكى از آنها را به ديگرى ياد نداد.
9- رسول خدا (ص) گفت اى على چون خداوند اولين و آخرين را محشور كند براى من منبرى برتر از منبر پيغمبران گذارد و براى تو منبرى برتر از منبر اوصياى ديگر و تو بر آن بالا مي روى.
10- من از رسول خدا شنيدم مى فرمود اى على چيزى در قيامت به من نداده اند جز آنكه مانند آن را براى تو درخواست كردم.
11- از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود اى على تو برادر منى و من برادر توام دست تو در دست من است تا به بهشت بروى.
12- من از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود اى على تو در امت من همانند كشتى نوحى كه هر كس بر آن سوار شد نجات يافت و هر كس تخلف ورزيد غرق شد.
13-رسول خدا (ص) عمامه مبارك خود را با دست مبارك خود بر سر من بست و دعاى پيروزى بر دشمنان خدا را بر من خواند تا بيارى خدا آنها را شكست دادم.
14- رسول خدا (ص) به من فرمود كه بر پستان خشكيده گوسفندى دست بكشم عرض كردم شما دست بكشيد فرمود اى على كردار تو كردار منست من بر آن دست كشيدم و به من شير داد يك جرعه به رسول خدا (ص) دادم سپس پيرزنى آمد و از تشنگى ناليد يك جرعه هم به او دادم رسول خدا (ص) فرمود من از خدا درخواست كردم كه برايم دست تو را بركت دهد و اجابت فرمود.
15- رسول خدا (ص) مرا وصى خود كرد و فرمود اى على غير از تو كسى مرا غسل ندهد و به خاك نسپارد زيرا اگر كسى جز تو عورت مرا ببيند ديدههايش از كاسه بيرون مىآيند عرض كردم من چگونه تنها ميتوانم شما را از دستى بدستى بگردانم فرمود از غيب بتو كمك مىشود بخدا نخواستم عضوى از اعضاء او را بگردانم جز آنكه براى من گرديد.
16- من خواستم آن حضرت را براى غسل برهنه كنم ندائى رسيد كه اى وصى محمد (ص) او را برهنه مكن من هم از زير پيراهن او را غسل دادم و به خدائى كه او را بلند و گرامى داشت و به رسالت برگزيد عورت او را نديدم كه خداوند از ميان اصحاب آن حضرت مرا به اين شرافت مخصوص گردانيد.
17- با اينكه ابو بكر و عمر از فاطمه (ع) خواستگارى كرده بودند خدا از بالاى هفت آسمان او را به من تزويج كرد و رسول خدا (ص) فرمود اى على اين نعمت بر تو گوارا باد كه خداوند فاطمه سيده زنان اهل بهشت و پاره تن مرا به تو تزويج كرد عرض كردم يا رسول اللَّه مگر من از تو نيستم؟
فرمود اى على چرا تو از منى و من از تو چون دستى نسبت به دست ديگر در دنيا و آخرت از تو مستغنى نيستم.
18- رسول خدا (ص) فرمود اى على تو در آخرت پرچم حمد را به دست دارى و در قيامت به من از همه نزديك تر نشينى. مسندى براى من پهن كنند و مسندى براى تو من در گروه پيغمبرانم و تو در گروه وصيان بر سرت تاجى از نور و اكليلى از كرامت گذارند هفتاد هزار فرشته تو را در ميان گيرند تا خدا از حساب خلايق فارغ شود.
19- رسول خدا (ص) به من فرمود در آينده نزديكى با ناكثان و قاسطان و مارقان مي جنگى و به شماره هر فردى از آنها كه با تو بجنگند صد هزار از شيعيان خود را شفاعت ميكنى عرض كردم يا رسول اللَّه ناكثان كيانند؟ فرمود طلحه و زبير كه در حجاز با تو بيعت كنند و در عراق بشكنند چون چنين كنند با آنها بجنگ، كه نبرد آنها اهل زمين را پاك كند. عرض كردم قاسطان كيانند؟ فرمود معاويه و يارانش. عرض كردم مارقان كيانند؟ فرمود خوارج كه ياران ذى الثديهاند و از دين بيرون جهند چنانچه تير از كمان مي جهد آنها را بكش كه در كشتارشان براى اهل زمين گشايشى است و بر خودشان عذابى است سريع و براى تو ذخيره صالحى است نزد خدا در روز قيامت.
20- از رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود تو در ميان امتم نمونه باب حطهاى در بنى اسرائيل هر كسى در ولايت تو در آيد در درى كه خدا فرمود در آمده.
21- از رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود من شهر دانشم و على در آنست هرگز به شهر نتوان در آمد جز از در آن، سپس فرمود اى على تو به زودى عهد مرا رعايت مي كنى و به روش من نبرد مي كنى و با تو مخالفت مي كنند.
22- از رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود خداى تبارك و تعالى دو فرزندم حسن و حسين (ع) را از نورى آفريده كه به تو و فاطمه ارزانى داشت، آنها مانند دو گوشواره باشند كه بر گوش لرزانند. درخشانى آنها هفتاد برابر درخشانى شهيدانست. اى على براستى خداى تبارك و تعالى به من وعده داده كه آنها را چنان گرامى دارد كه كسي را گرامى نداشته جز پيغمبران و مرسلين.
23- آنكه رسول خدا (ص) در زندگى خويش انگشتر و زره و كمربندش را بمن داد و شمشيرش را به كمر من بست و با آنكه همه اصحابش حضور داشتند و عمويم عباس هم حاضر بود خداوند مرا بدين كرامت مخصوص گردانيد نه آنان را.
24- آنكه خداى عز و جل به رسول خود اين آيه را (در سوره مجادله آيه 12) فرستاد اى كسانى كه ايمان آورديد چون با رسول خدا (ص) نجوى كنيد پيش از نجوى صدقه بدهيد، من يك اشرفى طلا داشتم فروختم به ده درهم و چون با رسول خدا (ص) نجوى كردم پيش از نجوى صدقه مي دادم و به خدا هيچ كدام از اصحابش پيش از من و پس از من اين كار را نكردند تا خدا اين آيه را فرستاد (در سوره مجادله آيه 13) آيا ترسيدند كه پيش از نجواى خود صدقه بدهيد چون نكرديد خدا بر شما بخشيد كه فرمود «وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ» آيا توبه جز از گناهى است كه بوده؟
25- من از رسول خدا (ص) شنيدم كه مي فرمود: بهشت بر پيغمبران پيش از آنكه من وارد شوم غدقن است و بر وصيان پيش از آنكه تو وارد آن شوى غدقن است اى على خداى تبارك و تعالى در باره تو به من مژدهاى داده كه به هيچ كدام از پيغمبران پيش از من نداده. به من مژده داده كه تو سيد وصيانى و دو پسرت حسن و حسين (ع) دو سيد جوانان اهل بهشتند در روز قيامت.
26- جعفر برادرم با دو بال از در و ياقوت و زبرجد آراسته و در بهشت با فرشتگان در پرواز است.
27- عمويم حمزه سيد شهيدان است.
28- رسول خدا (ص) فرمود كه خداى تبارك و تعالى در باره تو به من نويدى داده كه تخلف ندارد. مرا پيغمبر گردانيده و تو را جانشين و به زودى پس از من از امتم همان را برخورد كنى كه موسى از فرعون برخورد كرد شكيبا باش و به حساب خدا بگذار تا مرا ديدار كنى و دوستانت را دوست دارم و دشمنانت را دشمن.
29- من به راستى از رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود يا على تو صاحب حوضى فردا كسى جز تو بر آن تسلط ندارد. جمعى نزد تو آيند و آب خواهند، مي گوئى نه؛ نه باندازه ذرهاى آب نيست با روى سياه بر مي گردند و شيعيان من و تو وارد مي شوند، مي گوئى (سيراب) و سرشار برگرديد با روى سفيد برمي گردند.
30- از رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود امت من با پنج پرچم به عرصه قيامت محشور شوند. نخست پرچمى كه بر سر حوض كوثر در آيد پرچم فرعون اين امتست كه معاويه است دوم سامرى اين امت است كه عمرو عاص است سوم جاثليق اين امت است كه ابو موسى اشعرى است چهارم با ابوالاعور سلمى است ولى پرچم پنجمين با تو است اى على در زير آن مؤمنانند و تو پيشواى آنانى سپس خداى تبارك و تعالى به آن چهار پرچم فرمايد به دنبال خود برگرديد و روشنى جوئيد و ديوارى جلو آنان كشيده شود كه درى داشته باشد در درون آن رحمت است كه آن شيعيان و مواليان منند كسانى كه با من به همراهى خارجيان و پيمانشكنان و گريزانان از صراط و در رحمت نبرد كردند كه آنان شيعيان منند آنان دور از رحمت فرياد كنند مگر با شما نبوديم؟ اينان گويند چرا ولى خود را فريب داديد و باز مانديد و شك كرديد و آرزوهاى دنيا شما را گول زد تا فرمان خدا (مرگ) آمد و شيطان شما را فريفت، امروز از شما عوضى پذيرفته نيست و نه از كفار جاى شما آتش است همان آتش پناه شما است و بد سرانجامى است، سپس امتم و شيعيانم در آيند و از حوض محمد (ص) سيراب شوند در دست من عصائى است از چوب عوسج و دشمنان خدا را برانم چنانچه شتران ناشناس را از سر آب چاه ميرانند.
31- براستى من از رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود اگر نبود كه غلات امتم در باره تو همان مي گفتند كه نصارى در باره عيسى پسر مريم گفتند فضيلتى براى تو مي گفتم كه به هيچ كس مگذرى جز آنكه خاك زير پايت را براى شفا بردارند.
32- براستى من از رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود خداى تبارك و تعالى مرا با ترس دشمنان يارى كرد و از درگاهش درخواست كردم كه تو را هم به مانند آن يارى دهد، براى تو هم مانند آن را قرار داد.
(الخصال / ترجمه كمرهاى، ج2، ص: 362)
33- رسول خدا (ص) سر در گوش من گذاشت و آنچه بوده و تا روز قيامت خواهد بود به من آموخت خدا آن را بر من به زبان پيغمبرش (ص) جارى ساخت.
34- نصارى مدعى شدند كه با پيغمبر (ص) مباهله كنند خدا (در سوره آل عمران آيه 61) فرو فرستاد كه هر كس در دين اسلام با تو محاجه مي كند پس از آنچه با منطق علم براى تو آمده بگو پسران ما و پسران شما و زنان ما و زنان شما و نفسهاى ما و نفسهاى شما را دعوت مي كنيم، سپس لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مي دهيم در اينجا نفس من نفس رسول خدا (ص) بود و منظور از زنان فاطمه زهرا (ع) و از پسران حسن و حسين (ع) است سپس جمعيت نصارى پشيمان شدند و از رسول خدا (ص) استعفاء كردند و پذيرفتند. به حق آنكه تورات را بر موسى(ع) و قرآن را به محمد (ص) فرستاد اگر با ما مباهله كرده بودند، همه به صورت ميمون ها و خوكها مسخ مي شدند.
35- رسول خدا (ص) روز جنگ بدر مرا فرستاد يك كف ريگ گروه شده را حضورش بياورم من آنها را گرفتم و بوئيدم بناگاه بوى مشك از آنها ساطع بود من آنها را حضور پيغمبر (ص) آوردم كه آن حضرت آنها را به مشركان پرتاب كرد چهار دانه آنها از فردوس بود يك دانه از مشرق و يكى از مغرب و يكى از زير عرش با هر دانه صد هزار فرشته بود كه براى يارى ما آمده بودند خداوند به اين فضيلت احدى را گرامى نداشته نه در پيش از اين و نه در آينده.
(الخصال / ترجمه كمرهاى، ج2، ص: 363)
36- از رسول خدا (ص) به درستى شنيدم كه مي فرمود اى على واى بر كشنده تو كه بدبختتر از نمرود و شقىتر از پىكننده ناقه ثمود است و به درستى كه عرش خدا براى كشته شدن تو به لرزه مىآيد. مژده گير اى على كه تو در شمار صديقان و شهيدان و نيكانى.
37- خداى تبارك و تعالى از ميان اصحاب پيغمبر (ص) مرا به دانستن ناسخ از منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام اختصاص داده اين منتى است كه خدا بر من و رسول خود نهاده، رسول خدا (ص) به من فرمود اى على خداوند به من فرمان داده كه تو را به خود نزديك كنم و دور ننمايم و ترا بياموزم و با تو درشتى نكنم، بر من لازمست كه پروردگارم را اطاعت كنم و بر تو لازم است كه حفظ كنى.
38- رسول خدا (ص) مرا به جنگى برانگيخت و دعاهائى در باره من كرد و بر جريان امور پس از خودش آگاه كرد. پارهاى از اصحاب آن حضرت از اين لطف او نسبت به من اندوهناك شدند و گفتند اگر محمد (ص) مي توانست پسر عمش را به مقام نبوت رساند مي كرد خدا مرا به واسطه اطلاع بر اين موضوع به زبان پيغمبرش سرافراز نمود.
39- به راستى از رسول خدا (ص) شنيدم كه مي فرمود هر كس گمان برد مرا دوست داشته و على (ع) را دشمن دارد دروغ گفته. دوستى من و دوستى او جمع نشود مگر در دل مؤمن. به درستى كه خداى عز و جل اى على اهل دوستى من و تو را در نخست مقام پيشروان بهشت قرار داده و دشمنان من و تو را در زمره گمراهان از امت بسوى آتش دوزخ.
(الخصال / ترجمه كمرهاى، ج2، ص: 364)
40- به راستى رسول خدا (ص) مرا در يكى از جنگ ها به سر چاهى فرستاد آن چاه آب نداشت برگشتم و به آن حضرت گزارش دادم، فرمود گل دارد؟ عرض كردم آرى فرمود از گل آن بياور مقدارى گل از آن آوردم در آن كلامى فرمود و فرمود آن را در ميان چاه انداز من آن را در چاه انداختم، ناگاه آب آن جوشيد تا اطراف چاه پر شد، خدمت آن حضرت آمدم و او را آگاه كردم. به من فرمود اى على موفق شدى، به بركت تو اين آب جوشيد. اين منقبت در ميان اصحاب پيغمبر (ص) مخصوص منست.
41- به راستى من از رسول خدا شنيدم مي فرمود مژدهات باد اى على به درستى كه جبرئيل (ع) نزد من آمد و اظهار كرد اى محمد (ص) به درستى كه خداى تبارك و تعالى به اصحاب تو نظر كرد و پسر عمت؛ شوهر دخترت فاطمه را بهترين اصحاب تو ديد و او را جانشين تو و رساننده از جانب تو گردانيد.
42- به راستى از رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود مژده بادت اى على به درستى كه منزل تو در بهشت برابر منزل منست و تو در آسايشگاه بلند در اعلا عليين با منى. عرض كردم يا رسول اللَّه، اعلا عليين كدام است؟ فرمود گنبدى است از در سفيد كه هفتاد هزار در دارد، نشيمن من و تو است اى على.
43- به درستى كه رسول خدا (ص) فرمود خداوند عز و جل دوستى مرا در دل مؤمنان پا برجا كرد و همچنان دوستى تو را اى على در دل مؤمنان و دشمنى من و تو را در دل منافقان پا برجا كرد دوست ندارد تو را جز مؤمن پرهيزكار و دشمن ندارد تو را جز منافق كافر.
44- به راستى من از رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود هرگز دشمن ندارد تو را كسى از عرب جز زنا زاده و از عجم جز بدبخت و از زنان جز زيرش خرابست.
45- به راستى رسول خدا (ص) مرا با چشم دردى كه داشتم پيش خود خواند و آب دهن مباركش را در چشم من انداخت و فرمود بار خدايا گرميش را سرد كن و سرديش را گرم فرما به خدا تاكنون ديگر چشمم درد نيامده.
46- رسول خدا (ص) به اصحاب و عموهاى خود دستور داد در خانههاى خود را از طرف مسجد ببندند ولى در خانه مرا باز گذارد به دستور خداى عز و جل؛ براى هيچ كس چنين منقبتى نيست.
47- رسول خدا (ص) در وصيت خود به من دستور دارد كه قروضش را ادا كنم و وعدههائى كه داده روا كنم، عرض كردم يا رسول اللَّه شما مي دانيد كه من مالى ندارم فرمود خداوند تو را كمك خواهد داد هيچ كدام از قرض ها و وعدههاى او را نخواستم انجام بدهم مگر آنكه خداوند آن را آسان كرد تا همه قرض ها و وعدههاى آن حضرت را انجام دادم و آنها را شماره كردم به هشتاد هزار رسيد، باقى آنها را هم كه مانده است به فرزندم حسن (ع) وصيت كردم ادا كند.
(الخصال / ترجمه كمرهاى، ج2، ص: 365)
48- رسول خدا (ص) در منزل من آمد سه روز بود كه چيزى نخورده بوديم. فرمود اى على چيزى دارى؟ گفتم به آن كسى كه تو را گرامى داشته و جامه رسالت پوشيده سه روز است خودم و همسرم و فرزندانم چيزى نخورديم رو به فاطمه (ع) كرد و فرمود برو ميانه اطاق ببين چيزى هست؟ عرض كردم اكنون بيرون آمدم چيزى نبود عرض كردم يا رسول اللَّه من بروم فرمود بنام خدا برو. رفتم ناگاه ديدم طبقى از خرماى تازه نهاده و كاسه تريد پهلوى آنست آنها را حضور رسول خدا (ص) آوردم فرمود اى على كسى كه اين خوراك را آورد ديدى؟ عرض كردم آرى فرمود او را براى من وصف كن عرض كردم سرخى و سبزى و زردى داشت، فرمود اين ها نگارهاى بال جبرئيل است كه شرابههاى در و ياقوت دارد از آن تريد خورديم تا سير شديم و هنوز دست ما پاك بود كه جز خطوط كف و انگشت چيزى در آن نبود خدا از ميان اصحاب پيغمبر مرا بدين كرامت مخصوص گردانيد.
49- خداى تبارك و تعالى پيغمبرش را به نبوت اختصاص داد و پيغمبرش مرا به وصايت اختصاص داد هر كس مرا دوست دارد خوشبخت است و در جوار پيغمبران محشور شود.
50- همانا رسول خدا (ص) سوره برائت را به ابو بكر فرستاد و پس از آنكه رفت، جبرئيل (ع) آمد و گفت اى محمد (ص) نبايد اين سوره را تبليغ كند مگر خودت يا مردي كه از خودت باشد. پيغمبر (ص) مرا بر شتر خويش كه عضباء نام داشت فرستاد او را در ذو الحليفة دريافتم و سوره را از وى گرفتم و خداوند مرا بدان اختصاص داد.
51- رسول خدا (ص) در روز غدير خم مرا پيشواى همه مردم كرد و فرمود هر كه را من آقا و مولاى او هستم على آقا و مولاى او است؛ دور و نابود شوند قوم ستمكار.
52- به راستى رسول خدا (ص) فرمود اى على كلماتى به تو ياد ندهم كه جبرئيل آنها را بمن آموخته؟ عرض كردم چرا يا رسول اللَّه فرمود بگو اى روزى ده درويشان! اى مهربان بر گدايان! اى شنواتر از شنوندگان! اى بيناتر از بينايان! اى مهربانتر از مهربانان! بمن رحم كن و مرا روزى بده!
(الخصال / ترجمه كمرهاى، ج2، ص: 366)
53- به راستى خداى تبارك و تعالى دنيا را از ميان نبرد تا قائم خاندان ما ظهور كند، دشمنان ما را بكشد، جزيه نپذيرد، صليبها و بتها را بشكند و جنگ جهان را به پايان رساند و اموال را ضبط كند و برابر تقسيم نمايد و در ميان رعايا به عدالت رفتار كند.
54- به راستى من از رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود اى على بزودى بنى اميه لعنة اللَّه عليهم تو را لعنت مي كنند و فرشته خدا هر لعنتى را هزار لعن بدانها برگرداند و چون قائم ما عجل اللَّه تعالى فرجه ظهور كند، چهل سال بدان ها لعن كند.
55- رسول خدا (ص) فرمود چند طائفه از امتم در باره تو آزمايش شوند و گويند كه رسول خدا (ص) براى چه على (ع) را وصى خود كرده باشد با آنكه چيزى بجا نگذاشته است؟ آيا قرآن مجيد كتاب پروردگارم پس از حضرت حق جل و علا بهترين چيزها نيست؟!! سوگند به آن كسى كه مرا براستى فرستاده است اگر تو قرآن را جمع آورى نكنى هرگز جمع نشود خداوند بدين فضيلت مرا مخصوص كرد نه اصحاب ديگر آن حضرت را.
56- خداى تبارك و تعالى خصايص دوستان و اهل طاعت خود را بمن عطا فرموده و مرا وارث محمد (ص) نموده هر كه را خواهد بد آيد و هر كه را خواهد خوش آيد و با دست مبارك بسمت مدينه اشاره كرد.
57- رسول خدا (ص) در يكى از جنگ ها گرفتار بىآبى شد فرمود اى على برخيز نزد اين سنگ رو و بگو من فرستاده رسول خدايم آب بمن بده به حق آن خدائى كه كرامت نبوت باو عطا كرد پيغام پيغمبر (ص) را كه به او رسانيدم نمونه پستان هاى گاو در آن هويدا شد و از سر هر پستانى آب روان گرديد چون اين را ديدم شتابانه به پيغمبر (ص) گزارش دادم فرمود اى على برو از آن آب بياور مردم ديگر هم آمدند و مشك ها و ابزار خود را پر از آب كردند و چهارپايان خود را سيراب نمودند و نوشيدند و وضوء ساختند خداى عز و جل مرا بدين كرامت برگزيد نه ديگر صحابه را.
58- رسول خدا در يكى از جنگ ها كه آب ناياب شده بود بمن فرمود اى على يك كاسه آبخورى بياور. كاسه را خدمتش آوردم دست راست خود را با دست من در آن كاسه نهاد و فرمود آب ده. از ميان انگشتان ما آب جوشيد.
59- رسول خدا (ص) در خيبر مرا به گشودن قلعه فرستاد. چون پاى قلعه آمدم و به در آن رسيدم ديدم بسته است. تكان سختى به آن دادم آن را از جا كندم و چهل گام دور افكندم و وارد قلعه شدم. مرحب به نبرد من آمد به هم حمله كرديم، من او را كشتم و زمين را از خونش سيراب كردم با آنكه پيش از من دو تن از اصحاب خود را (عمر و ابى بكر) فرستاده بود و شكست خورده و كثيف برگشته بودند.
60- عمرو بن عبد ودّ كه برابر هزار مرد بود را من كشتم. رسول خدا (ص) در باره كشتن او فرمود يك ضربت على در روز خندق بهتر از عمل تمام جن و انس است و فرمود همه اسلام با همه كفر در نبرد شد.
(الخصال / ترجمه كمرهاى، ج2، ص: 367)
61- از رسول خدا (ص) شنيدم كه مي فرمود اى على مثل تو در ميان امتم چون سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ است هر كه از دل تو را دوست داشته باشد مثل اينست كه ثلث قرآن را خوانده و هر كس بدل دوست دارد و با زبان تو را يارى كند مثل اينست كه دو ثلث قرآن را خوانده و هر كس بدل تو را دوست دارد با زبان و با دست به تو كمك دهد چنانست كه همه قرآن را خوانده باشد.
62- من در همه جنگ ها و حوادث با رسول خدا (ص) بودم و پرچم آن حضرت به دست من بود.
63- من هرگز از جنگ نگريختم و كسى با من نبرد نكرد جز آنكه زمين را از خونش سيراب كردم.
64- يك مرغ بريانى از بهشت براى رسول خدا (ص) آوردند. از خدا خواست كه محبوب ترين خلقش را بر او در آورد. خداوند به من توفيق داد كه بر او در آمدم و از آن مرغ با آن حضرت خوردم.
65- من در مسجد نماز مي خواندم كه گدائى آمد و چيزى خواست، انگشترى كه در انگشت داشتم به او دادم. خداى تبارك و تعالى اين آيه را فرستاد (در سوره مائده، آيه 55) همانا ولى شما خدا و رسولش (ص) است و كسانى كه ايمان آوردند و نماز مي خوانند و در حال ركوع تصدق مي دهند.
66- خداى تبارك و تعالى دو بار آفتاب را براى من برگردانيد و براى احدى از امت محمد (ص) بر نگردانيد.
67- رسول خدا (ص) فرمود مرا در زندگى و پس از وفاتش امير مؤمنان بخوانند و اين لقب را به هيچ كس ديگر نداد.
(الخصال / ترجمه كمرهاى، ج2، ص: 368)
68- رسول خدا (ص) فرمود اى على در روز قيامت جارچى حق از ميان عرش فرياد كند كه سيد پيغمبران كجا است؟ من جلو مىايستم، سپس آن جارچى جار ميكشد سيد وصيان كجا است؟ تو جلو مي ايستى، رضوان، كليدهاى بهشت را پيش من مىآورد و مالك، كليدهاى دوزخ را پيش من مىآورد و مي گويند به راستى خداى جل جلاله به ما فرمان داده كه اين كليدها را به تو تسليم كنيم و به تو فرمان داده كه آن ها را به على بن ابى طالب (ع) بدهى پس اى على تو قسمتكننده بهشت و دوزخى.
69- براستى از رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود اى (على) اگر تو نبودى مؤمنان از منافقان شناخته نمي شدند.
70- به راستى رسول خدا (ص) مرا و همسرم فاطمه را (ع) و دو فرزندم حسن و حسين (ع) را زير يك عباى قطوانى خواباند و خداوند اين آيه را فرستاد (در سوره احزاب، آيه 33) همانا خداوند خواسته از شما خاندان پليدى را ببرد و شما را كاملا پاك گرداند. جبرئيل عرض كرد اى محمد (ص) من هم با شما هستم و ششمين ما جبرئيل شد.
مجاهد گويد هفتاد آيه از قرآن در باره على (ع) نازل شد كه هيچ كس از خاصان امت با وى در آن ها شركت نداشت.
منبع: الخصال شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف)، ترجمه: مرحوم کمره ای (رحمة الله علیه)، ج: 2،