به نام خدا که همه را دوست دارد و مؤمنان را برای همیشه
جلسه 72: پنج شنبه 20/10/1403
تفسیر سوره مبارکه عادیات
قصه و دلیل نزول سوره عادیات
سال 8 هجرت، پیامبرعزیز اسلام (ص) از طریق آسمان یا از طریق گزارش گران اطلاع پیدا کرد که تعداد 12 هزار نفر که بخشی از آنان از مشرکین و بخشی از رومیان بودند، می خواهند به مدینه حمله کنند و پیامبر (ص) و حضرت علی علیه السلام را بکشند.
پیامبرعزیز لشگری را آماده نمود و به سرپرستی یکی از صحابه به نبرد با دشمن فرستاد، ولی لشگر بدون نتیجه برگشت و بار دوم به همین صورت و بدون نتیجه لشگر برگشت.
برای بار سوم عمر وعاص مشاور معاویه، به پیامبر پیشنهاد داد که من را فرمانده لشگر کن، ولی بازهم بدون نتیجه لشگر برگشت.
در نوبت چهارم لشگر از صحابه و مهاجرین به فرماندهی امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام، برای نبرد با دشمن آماده شد و این بار لشگر برعکس سه نوبت قبلی از بیراهه و کمی دورتر و بی صدا به همراه آن فرماندهان قبلی که همه شکست خورده بودند، به طرف دشمن شروع به حرکت کردند، که حتی عده ای از این موضوع که چرا از بیراهه می رویم، شکایت کردند.
تا اینکه در شب به اردوگاه دشمن در دره یابس رسیدند.
در آنجا حضرت علی علیه السلام فرمودند: «اسبها را مهیا کنید و زین ها را بر روی آنها بگذارید و به آنها غذای کافی بدهید و آماده حرکت شوید.» نماز صبح را که خواندند، به لشگر دشمن هجوم بردند و آنها را غافلگیر کرده و لشگریان کفر را محاصره کردند.
امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام ابتدا سخرانی کردند و آنها را به دین اسلام دعوت کردند، ولی آنها گفتند که به اسلام ایمان نمی آورند.
جنگ آغاز شد و امیر مؤمنان علیه السلام غافلفگیرانه لشگر دشمن را در هم پیچیدند و تعدادی را کشتند و عده ای هم با طناب کتف هایشان را بستند. اسم این جنگ ذات السلاسل است. (سلسله یعنی زنجیر) و غنائم زیادی هم گرفتند.
لشگر پس از پیروزی به سمت مدینه حرکت کرد و چند روز در راه بود.
در صبحی که لشگر جنگ را پیروز شد، پیامبر (ص) به مسجد برای ادای نماز صبح رفتند و در نماز بعد از سوره حمد، سوره عادیات را خواندند.
مردم پس از نماز به پیامبر (ص) گفتند: «تا کنون چنین سوره ای را شما در نماز تلاوت نکرده بودید و ما این سوره را نشنیده بودیم.»
پیامبر (ص) فرمودند: «نیمه های شب و در سحرگاهان امروز، جبرائیل از آسمان آمده و خبر پیروزی برادرم علی را به همراه این سوره را برای من آورده است که من این سوره را بخوانم.»
چند روز گذشت تا لشکر اسلام به فرماندهی امیر المؤمنین علیه السلام به مدینه رسید.
پیامبر (ص) و اصحاب به استقبال لشگر رفتند و امیر مؤمنان تا چشمش به پیامبر (ص) افتاد، از شوق شروع به گریه کرد و خود را از روی اسب به زمین انداخت و به روی پاهای پیامبر (ص) افتاد و شروع به بوسیدن پای مبارک ایشان کرد و پیامبر نیز به سر و صورت حضرت علی علیه السلام بوسه می زدند و در همین حین رو به اصحاب فرمودند: «اگر نمی ترسیدم، این جمله را که مسیحیان به عیسی بن مریم علیه السلام می گفتند، درباره علی می گفتم.»
مسیحیان راجع به عیسی بن مریم علیه السلام چه می گفتند؟ می گفتند که عیسی علیه السلام خداست.
پیامبر (ص) فرمودند: «جرأت نمی کنم فضائل علی را به شما بگویم، شاید شما بگویید که علی خداست.»
پیامبر (ص) فرمودند: «علی کسی است که شایسته است خاک پای او را به عنوان تبرک به سر و صورت بمالید.»
در کتاب آسمانی ما قرآن، حدود 400 آیه برای جهاد و مبارزه در راه خدا آمده است.
مفسری مثل آیت الله العظمی مکارم شیرازی می فرمایند: «در سرتاسر قرآن جایی که به اندازه این سوره در مورد جهاد گفته باشد، نگفته اند.»
عادیات جمع عادیة (یعنی اسب تیزرو؛ اسب تند رو)
ضَبح (یعنی نَفَس زدن اسب وقتی که می دود)
آیه اول: قسم به اسب های تیزرو، وقتی نفس نفس می زنند.
آیت الله مکارم در مورد جهاد می فرمایند: «جهاد در راه خدا آن قدر مهم است که خداوند به رزمنده جهادگر قسم نخورده؛ بلکه به نفس اسب زیر پای جهادگر قسم خورده است.»
در زمان های قدیم فندک و کبریت نبود و از به هم زدن نوعی سنگ یا نوعی چوب، جرقه آتش به وجود آمده و با آن آتش درست می کردند.
مورِیات (یعنی آتش اندازنده ها و روشن کننده ها)
قَدح یعنی (آتش)
آیه دوم: قسم به اسب های رزمنده ای که آن چنان در کوهستان ها می دویدند که بر اثر دویدن آنها از سم اسبها بر روی سنگ ها جرقه هایی می زد و آتش می جهید.
آیه سوم: قسم به آن اسب هایی که در صبح گاهان با سرعت یورش می برند و می تازند.
آیه چهارم: در اثر دویدن اسب ها، گرد و غبار در آسمان بوجود می آید .
آیه پنجم: یک دفعه اسبها وسط جمعیت قرار گرفتند؛ لشگری به فرماندهی امیر المؤمنین علیه السلام، که با سرعت لشگر را غافل گیر کردند و ناگهان دشمن متوجه شد که محاصره شده است؛ یعنی ناگهانی و پر سرعت وسط دشمن قرار گرفته اند.
آیه ششم: انسانها نسبت به خدا چرا این قدر ناسپاس هستند؟
یعنی کسانی که در مدینه بودند، قدر رزمندگان و مجاهدین را نشناختند.
کَنود یعنی نا سپاس؛ یعنی همان آدم هایی که فقط ناراحتی ها را یادشان است و نعمات را فراموش می کنند.
آیه هفتم: آدم های ناشکر خودشان هم می دانند که ناسپاسی کار بدی است.
آیه هشتم: خَیر یعنی خوبی. در قرآن در چند جا به مال نیز (خیر) گفته شده است.
اگر کسی می خواهد مالی را از خودش به جا بگذارد، وصیت کند که فقط با یاد قیامت و آخرت باعث بخشش می شود.
آیه نهم: آیا این انسان های خسیس و بخیل نمی دانند که خواهند مرد و آنها را روزی از قبرها بیرون خواهند آورد؟
آیه دهم: و چیز هایی که در دلشان بوده (نفاق و کینه و بدبینی و ...) آشکار خواهد شد.
همین جا خودت را درست کن .
آیه یازدهم: در آن روز خدا از همه کارها و نیّت ها با خبر است.