حسین جان
بالا نرفت آن که به پای تو ، پا نشد
آقا نشد ، هر آن که برایت گدا نشد
بعد از چهل غروب غربت و غم ، خسته آمدم
تنها نه دل ، که با تن شکسته آمدم
لبریز از اشتیاق دیدنت ای آفتاب من
بر خاک غم فتادم و بنشسته آمدم
محمد سالاری
امشب شب اربعين مصباح هداست/ دل ياد حسين بن علي شير خداست
پروانه به گرد شمع حق پر زد و سوخت/ امشب شب ياد عشقياء و شهداست
بسوز اي دل که امروز اربعين است
عزاي پور ختم المرسلين است
قيام کربلايش تا قيامت
سراسر درس، بهر مسلمين است
اربعين حسيني تسليت باد
سالي است نكو كه دل نكوتر باشد/ چشم از هيجان عشق او تر باشد
آغاز بهار اربعين است و دلم/ اي كاش به گنبدش كبوتر باشد
امشب شب اربعين مصباح هداست/ دل ياد حسين بن علي شير خداست
پروانه به گرد شمع حق پر زد و سوخت/ امشب شب ياد عشقياء و شهداست
بــاز دگر بـاره رســيــد اربـعـيــن
جوش زند خـون حـسـيـن از زميــن
شـد چـهـلـم روز عــزاي حـسـيــن
جــان جــهــان بـــاد فداي حـسين
چهل شبانه گذر کرد بر زمین بى تو
چهل شبانه بى عشق، بى یقین، بى تو
پس از تو پیرهن سوگوار تا به ابد
چه گریه ها که ندارد در آستین بى تو
از بدرود اشکبار کاروان، چهل غروب گذشته است و قصه هاى سوخته، به چشم هاى فرات مى ریزد.
اربعین، با بوى خون در مشام و آبله در پا، رسیده است تا بگوید همه اتفاقات سرخ، در راستاى شکیبایى زینب علیهاالسلام بود.
چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را سر بر شانه هاى آسمان مى گرییم. «اى چرخ! غافلى که چه بیداد کرده اى»
چهل روز گذشت. نه اشکها در چشم دوام آوردند، نه حرفها بر زبان! روایت درد، آسان نیست.
چهل روز گذشت. اما چهل سال دیگر چهارصد سال،... هم بگذرد، صدای «هل من ناصر» تو بیجواب نخواهد ماند.
اربعین؛ فرصتی برای دیدارها، مجالی برای زیارت آسمانیها، طواف حاجیان داغدیده بر مزار حسین، فرصتی برای یکدله شدن، پیوستن به صاحبان فضیلت و کرامت، آشنایی با عاشقانههای هفتاد و دو پروانه.