فصل يكم : حكمت‏هاى اعتقادى‏

۱ / ۱

عرضه دين بر كارشناسان دينى‏

۱.الأمالى للصدوق :حدّثنا علىّ بن أحمد بن موسى الدقاق و علىّ بن عبد اللَّه الورّاق جميعاً. قالا : حدّثنا محمّد بن هارون الصوفى. قال: حدّثنا أبو تراب عبيد اللَّه بن موسى الرويانى. عن عبد العظيم بن عبد اللَّه الحسنىّ. قال : دَخَلتُ عَلى‏ سَيِّدى عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ بنِ موسَى بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبى طالِبٍ عليهم السلام. فَلَمّا بَصُرَ بى قالَ لي: مَرحَباً بِكَ يا أبَا القاسِمِ! أنتَ وَلِيُّنا حَقّاً. قالَ: فَقُلتُ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللَّهِ ! إنّى اُريدُ أن أعرِضَ عَلَيكَ دينى. فَإِن كانَ مَرضِيّاً ثَبَتُّ عَلَيهِ حَتّى‏ ألقى‏ اللَّهَ‏عزّ وجلّ. فَقالَ : هاتِ يا أبَا القاسِمِ !فَقُلتُ : إنّى أقولُ: إنَّ اللَّهَ تَعالى‏ واحِدٌ لَيسَ كَمِثلِهِ شَى‏ءٌ. خارِجٌ مِنَ الحَدَّينِ : حَدِّ الإبطالِ و حَدِّ التَّشبيهِ. و أنَّهُ لَيسَ بِجِسمٍ و لا صورَةٍ، و لا عَرَضٍ و لا جَوهَرٍ. بَل هُوَ مُجَسِّمُ الأَجسامِ. و مُصَوِّرُ الصُّوَرِ. و خالِقُ الأَعراضِ وَ الجَواهِرِ. و رَبُّ كُلِّ شَى‏ءٍ ومالِكُهُ و خالِقُهُ. و جاعِلُهُ و مُحدِثُهُ. و أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ و رَسولُهُ، خاتَمُ النَّبِيّينَ. فَلا نَبِىَّ بَعدَهُ إلى‏ يَومِ القِيامَةِ. و أنَّ شَريعَتَهُ خاتِمَةُ الشَّرائِعِ. فَلا شَريعَةَ بَعدَها إلى‏ يَومِ القِيامَةِ. و أقولُ: إنَّ الإِمامَ وَ الخَليفَةَ و وَلِىَّ الأَمرِ بَعدَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِىُّ بنُ أبى طالِبٍ عليه السلام. ثُمَّ الحَسَنُ. ثُمَّ الحُسَينُ. ثُمَّ عَلِىُّ بنُ الحُسَينِ. ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِىٍّ. ثُمَّ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ. ثُمَّ موسى‏ بنُ جَعفَرٍ. ثُمَّ عَلِىُّ بنُ موسى‏. ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِىٍّ عليهم السلام. ثُمَّ أنتَ يا مَولاىَ. فَقالَ عَلِىٌّ عليه السلام : ومِن بَعدِىَ الحَسَنُ ابنى. فَكَيفَ لِلنّاسِ بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ ؟ قالَ : فَقُلتُ : و كَيفَ ذاكَ يا مَولاىَ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ لا يُرى‏ شَخصُهُ. و لا يَحِلُّ ذِكرُهُ بِاسمِهِ حَتّى‏ يَخرُجَ، فَيملأَ الأَرضَ قِسطاً و عَدلًا كَما مُلِئَت ظُلماً و جَوراً. قالَ : فَقُلتُ : أقرَرتُ. و أقولُ: إنَّ وَلِيَّهُم وَلِىُّ اللَّهِ. و عَدُوَّهُم عَدُوُّ اللَّهِ. و طاعَتَهُم طاعَةُ اللَّهِ. و مَعصِيَتَهُم مَعصِيَةُ اللَّهِ. و أقولُ: إنَّ المِعراجَ حَقٌّ. وَ المَسأَلَةَ فِى القَبرِ حَقٌّ. و إنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ. وَ النّارَ حَقٌّ. وَ الصِّراطَ حَقٌّ. وَ الميزانَ حَقٌّ. و إنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها. و إنَّ اللَّهَ يَبعَثُ مَن فِى القُبورِ. و أقولُ: إنَّ الفَرائِضَ الواجِبَةَ بَعدَ الوَلايَةِ: الصَّلاةُ. وَ الزَّكاةُ. وَ الصَّومُ. وَ الحَجُّ. وَ الجِهادُ. وَ الأَمرُ بِالمَعروفِ وَ النَّهىُ عَنِ المُنكَرِ. فَقالَ عَلِىُّ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام : يا أبَا القاسِمِ ! هذا وَ اللَّهِ دينُ اللَّهِ الَّذى ارتَضاهُ لِعِبادِهِ. فَاثبُت عَلَيهِ. ثَبَّتَكَ اللَّهُ بِالقَولِ الثّابِتِ فِى الحَياةِ الدُّنيا و فِى الآخِرَةِ.۱

ترجمه‏

حضرت عبد العظيم عليه السلام : بر مولاى خود على بن محمّد (امام هادى عليه السلام) وارد شدم. چون نظر ايشان بر من افتاد. فرمود : «خوش آمدى. اى ابوالقاسم! به راستى. تو از دوستان حقيقى ما هستى».
گفتم: اى پسر پيامبر ! ميل دارم دينم را بر شما عرضه بدارم. كه اگر مورد پسند بود، بر آن ثابت باشم تا به لقاى خداوندعزّ وجلّ برسم.
امام عليه السلام فرمود : «عقائد خود را اظهار نما».
گفتم : من معتقدم كه خداى متعال، يكى است و مانند او چيزى نيست. و از دو حدّ ابطال و تشبيه، بيرون است. خداوند، جسم و صورت و عَرَض و جوهر نيست ؛ بلكه اوست كه اجسام را جسميّت داده و صورت‏ها را صورت بخشيده و اعراض و جواهر را آفريده است. او پروردگار همه چيز و مالك و آفريننده پديده‏هاست، و [عقيده دارم كه‏] محمّد صلى اللَّه عليه و آله بنده و فرستاده او. خاتم پيغمبران است و پس از وى تا روز قيامت، پيامبرى نخواهد بود. شريعت وى، آخرينِ شرايع بوده و پس از او تا روز قيامت. دينى نخواهد آمد. عقيده من در باره امامت، اين است كه امام پس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام است و پس از او حسن و پس از وى حسين و سپس على بن الحسين و سپس محمّد بن على و سپس جعفر بن محمّد و سپس موسى بن جعفر و سپس على بن موسى و سپس محمّد بن على عليهم السلام و پس از اينها، امامِ مفترض الطاعه، شما هستيد.
در اين هنگام، امام هادى عليه السلام فرمود : «و پس از من، فرزندم حسن، امام است؛ ليكن مردم در باره امامِ پس از او، چه خواهند كرد ؟».
گفتم: اى مولاى من ! مگر جريان زندگى امامِ پس از او، از چه قرار است ؟
فرمود : «شخص امامِ بعد از فرزندم حسن، ديده نمى‏شود و بردن اسمش بر زبان‏ها ممنوع است تا آن گاه كه [از پس پرده غيبت‏] بيرون بيايد و زمين را از عدل و داد پر نمايد. همان طور كه از ظلم و ستم پر شده است».
گفتم: [به اين امام غايب هم‏] اقرار دارم و نيز مى‏گويم : دوست آنان، دوست خدا و دشمن آنان، دشمن خداست. طاعت آنان، طاعت خدا و نافرمانى از آنان، نافرمانى از خداست. من عقيده دارم كه معراج، پرسش در قبر، بهشت، دوزخ. صراط و ميزان حقند. و روز قيامت خواهد آمد و در وجود آن شكّى نيست و خداوند، همه مردگان را زنده خواهد كرد. نيز عقيده دارم كه واجبات، پس از اعتقاد به ولايت (امامت)، عبارت اند از : نماز. زكات. روزه. حج. جهاد. امر به معروف و نهى از منكر.
در اين هنگام، امام هادى عليه السلام فرمود : «اى ابوالقاسم ! به خدا سوگند، اين [عقايد]، دين خداست كه آن را براى بندگانش برگزيده است. پس بر آن، ثابت باش. خداوند، تو را بر طريق ثابت در زندگى دنيا و آخرت پايدار بدارد!».


1.الأمالى. صدوق : ص ۴۱۹ ح ۵۵۷. بحار الأنوار : ج ۳ ص ۲۶۸ ح ۳.