بر اين اساس. انسان به هر ميزانى كه از خود تهى شود و خودخواه نباشد. مى‏تواند ديگران را به همان اندازه حقيقتاً دوست داشته باشد و بدين سان، رازِ تأكيد اسلام بر دوستى به خاطر خدا. آشكار مى‏شود كه تنها كسانى واقعاً انسان‏ها را دوست دارند و هوادار واقعى مردم اند كه محبّت آنها براى خدا باشد.
علّت شكست مكتب‏هاى اختراعى مانند ماركسيسم در شعار طرفدارى از خلق. اين است كه طرفدارى واقعى از خلق. بدون توجّه به خالق. امكان‏پذير نيست. كسى كه مردم را براى خدا دوست ندارد و به خاطر خدا هوادار خلق نباشد. نمى‏تواند منافع شخصى خود را در نظر نگيرد و محبّتى كه بر پايه منافع خود باشد. در واقع. محبّت به ديگرى نيست؛ بلكه نوعى خودخواهى در چهره ديگرخواهى و در پوشش محبّت به ديگران است. از اين رو. وجود و تداوم آن. دائر مدار منافع است. دوستدار. هر گاه احساس كند كه محبوبش نمى‏تواند نياز و خواسته او را تأمين كند. محبّتش به او زايل مى‏شود و چه بسا دوستى‏ها كه تبديل به دشمنى گشته‏اند. بر اين اساس. متون اصلى اسلام، تأكيد دارند كه تنها، دوستى‏هايى كه بر پايه دين و براى خدا باشند. تداوم خواهند يافت و دوستى‏هايى كه بر پايه خودخواهى و منافع شخصى اند. دير يا زود. تبديل به دشمنى خواهند شد :
(الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ.۱ دوستان در آن روز. دشمن يكديگرند. جز پرهيزگاران).
بنا بر اين. حكمت دوستى براى خدا، اين است كه ساماندهى جامعه مطلوب انسانىِ مبتنى بر محبّت. راهى جز اين ندارد.

چرايىِ دشمنى براى خدا

سؤال مهمّى كه اين جا ممكن است به ذهن برسد. اين است كه اسلام اگر هوادار جامعه مبتنى بر محبّت است. چرا پيروان خود را به دشمنى براى خدا تشويق مى‏كند


1.زخرف : آيه ۶۷.