۳ / ۱۴

داستان ضيافت سلمان از ابو ذر

۵۹.عيون أخبار الرضا عليه السلام :حدّثنا عليّ بن أحمد بن محمّد بن عمران الدقّاق. قال : حدّثنا محمّد بن هارون الصوفى. قال : حدّثنا أبو تراب محمّد بن عبد اللَّه بن موسى الرويانى. قال : حدّثنا عبد العظيم بن عبد اللَّه الحسنى. عن الإمام محمّد بن عليّ. عن أبيه الرضا عليّ بن موسى. عن أبيه موسى بن جعفر. عن أبيه الصادق جعفر بن محمّد. عن أبيه، عن جدّه عليهم السلام. قال : دَعا سَلمانُ أباذَرٍّ - رحمة اللَّه عليهما - إلى‏ مَنزِلِهِ، فَقَدَّمَ إلَيهِ رَغيفَينِ. فَأَخَذَ أبوذَرٍّ الرَّغيفَينِ فَقَلَّبَهُما. فَقالَ سَلمانُ : يا أباذَرٍّ ! لِأَيِّ شَى‏ءٍ تُقَلِّبُ هذَينِ الرَّغيفَينِ ؟ قالَ : خِفتُ أن لا يَكونَا نَضيجَينِ. فَغَضِبَ سَلمانُ مِن ذلِكَ غَضَباً شَديداً، ثُمَّ قالَ : ما أجرَأَكَ حَيثُ تُقَلِّبَ هذَينِ الرَّغيفَينِ. فَوَ اللَّهِ، لَقَد عَمِلَ فى هذَا الخُبزِ الماءُ الَّذى تَحتَ العَرشِ، وعَمِلَت فيه المَلائِكَةُ حَتّى‏ ألقَوهُ إلى‏ الرّيحِ. وعَمِلَت فيهِ الرّيحُ حَتّى‏ ألقَتهُ إلى‏ السَّحابِ. وعَمِلَ فيهِ السَّحابُ حَتّى‏ أمطَرَهُ إلى‏ الأَرضِ. وعَمِلَ فيهِ الرَّعدُ وَالبَرقُ وَالمَلائِكَةُ حَتّى‏ وَضَعوهُ مَواضِعَهُ. وعَمِلَت فيهِ الأَرضُ وَالخَشَب وَالحَديدُ وَالبهائِمُ وَالنّارُ وَالحَطَبُ وَالمِلحُ وما لا اُحصيهِ أكثَرُ، فَكَيفَ لَكَ أن تَقومَ بِهذَا الشُّكرِ ؟ فَقالَ أبوذَرٍّ : إلى‏ اللَّهِ أتوبُ وأستَغفِرُ إلَيهِ مِمّا أحدَثتُ. وإلَيكَ أعتَذِرُ مِمّا كَرِهتَ. قالَ : ودَعا سَلمانُ أبا ذَرٍّ ذاتَ يَومٍ إلى‏ ضِيافَةٍ، فَقَدَّمَ إلَيهِ مِن جِرابِةِ كِسرَةً يابِسَةً وبَلَّها مِن رَكوَتِهِ. فَقالَ أبوذَرٍّ : ما أطيَبَ هذَا الخُبزَ لَو كانَ مَعَهُ مِلحٌ ! فَقامَ سَلمانُ وخَرَجَ ورَهَنَ رَكوَتَهُ بِمِلحٍ وحَمَلَهُ إلَيهِ. فَجَعَلَ أبوذَرٍّ يَأكُلُ ذلِكَ الخُبزَ ويَذُرُّ عَلَيهِ ذلِكَ المِلحَ ويَقولُ : الحَمدُ للَّهِ‏ِ الَّذى رَزَقَنا هذا القَناعَةَ. فَقالَ سَلمانُ : لَو كانَت قَناعَةً لَم تَكُن رَكوَتى مَرهونَةً !۱

ترجمه‏

حضرت عبد العظيم عليه السلام - به نقل از امام جواد عليه السلام، از پدرانش، از امام زين العابدين عليه السلام - : سلمان، ابو ذر را به منزل خود دعوت نمود و در مقابل او دو قرص نان گذاشت. ابو ذر، آن دو گرده نان را برگرداند و اين رو و آن رو كرد. سلمان گفت : براى چه اين نان‏ها را اين رو و آن رو مى‏كنى ؟
ابو ذر گفت : ترسيدم كه اين نان‏ها تازه نباشند !
سلمان، خشمناك شد و سپس گفت : چه چيز، به تو جرئت داد كه اين دو نان را اين رو و آن رو كنى ؟ به خداوند سوگند كه در عمل آمدن اين نان. آب زير عرش به كار رفته و فرشتگان در آن عمل كرده‏اند تا آن را به دست باد سپرده‏اند و باد، آن را به ابرها سپرده و ابرها در آن عمل نموده و آن را به وسيله باران به زمين آورده‏اند. و رعد و برق
و فرشتگان در آن عمل كرده‏اند تا آن را به اين جا رسانيده‏اند. و زمين و آهن و چوب در آن عمل كرده‏اند و چارپايان و آتش و هيزم و نمك در عمل آمدن آن به كار رفته‏اند، و نيز چيزهايى كه از شماره كردن آنها عاجزم. پس چگونه مى‏توانى شكر همه اين نعمت‏ها را بگزارى ؟
ابوذر گفت : من از اين عمل خود، استغفار مى‏كنم. و به درگاه او توبه مى‏نمايم و از اين كار كه موجب ناراحتى‏ات شد. پوزش مى‏خواهم.
[ديگر] روزى سلمان، ابو ذر را به مهمانى خواند و از ميان يك انبان، يك تكّه نان خشكى بيرون آورد و سپس مقدارى آب بر آن پاشيد.
ابو ذر گفت : چه قدر خوب بود اگر اين نان مقدارى نمك همراه داشت !
در اين هنگام، سلمان بيرون رفت و ظرف آب خود را گرو گذاشت و مقدارى نمك تهيّه كرد و در پيش ابو ذر نهاد.
ابو ذر از آن نمك به آن نان پاشيد و ميل مى‏كرد و مى‏گفت : خداوند را سپاس مى‏گويم كه به ما اين اندازه قناعت روزى نموده است.
سلمان گفت : اگر قناعتى در بين بود. مشك آبم گرو نمى‏رفت !


1.عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۲ ص ۵۲ ح ۲۰۳. بحار الأنوار : ج ۲۲ ص ۳۲۰ ح ۸.