الفِعلُ وَالتّركُ مَعاً.۱
قدرت. صفتى است كه امكان صدور فعل از فاعل را به همراه دارد و نه لزوماً تحقّق فعل را؛ چرا كه قادر، كسى است كه امكان انجام دادن يا انجام ندادن كار، هر دو را با هم داشته باشد.
بنابر اين، انسان مجبور، كسى است كه چنين قدرت و اختيارى را نداشته باشد. براى نمونه. اگر دست و پاى كسى را ببندند و به زور در حلق او شراب بريزند، هر چند اين شخص. خوردن شراب را انجام مىدهد، امّا در انجام دادن اين كار. مختار نيست ؛ چرا كه نمىتوانسته آن را ترك كند.
طرفداران نظريّه جبر. معتقدند كه انسان در هيچ عملى، اختيار ندارد و آزاد نيست ؛ يعنى هيچ عملى را نمىتوان يافت كه فعل و ترك آن براى انسان ممكن باشد.
طرفداران «نظريّه جبر» در علوم مختلف
نظريّه جبر. در علوم مختلف، طرفدارانى دارد و در هر علم. منشأ خاصّى براى آن لحاظ مىشود. در جامعهشناسى، جبر اجتماعى - كه ناشى از روابط اجتماعى حاكم بر انسانهاست - مطرح مىشود. در روانشناسى، جبر روانشناختى - كه ناشى از وضعيت جسمى و روحى فرد است - مطرح مىشود. در فلسفه، گروهى جبرِ علّى و معلولى را منشأ جبر مىدانند و در كلام. جبرِ ناشى از خداوند و اراده و قدر و قضاى او مطرح است.
در اين مبحث. جبرِ مطرح شده در علم كلام، مورد نظر است، هر چند پس از اثبات بطلان اين نوع جبر. اشارهاى هم به ردّ انواع ديگر جبر خواهيم داشت. شهرستانى در مورد جبرِ مطرح شده در كلام و اقسام آن مىگويد :
جبر. در حقيقت. سلب فعل از بنده و نسبت دادن آن به پروردگار متعال است. جبرگرايى. گونههايى دارد : جبرگرايىِ ناب كه به هيچ وجه، فعل و قدرتى براى
1.كشف المراد : ص ۲۴۸.